کد مطلب:106581 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

خطبه 196-خطاب به طلحه و زبیر











[صفحه 14]

گفتار آن حضرت هنگامی كه طلحه و زبیر، پس از بیعت با امام (ع) اعتراض كردند كه چرا در امور با آنها مشورت نكرده و از آنان كمك نگرفته است، این سخنان را خطاب به آنها بیان فرمود: ارجاتما: پشت سر انداختید. استاثر: از روی میل و دلخواه خود عمل كرد. الاربه: نیاز، حاجت. افضت: رسید. عقبی: از بدی بازگشتن (رضایت). (همانا از امور ناچیز خشم گرفتید، و خوبیهای فراوانی را پشت سر انداختید و نادیده انگاشتید. آیا مرا آگاه نمی كنید كه شما چه حقی داشته اید كه آن را از شما باز داشته ام و كدام سهم را به خود اختصاص داده و از شما دریغ داشته ام، یا در چه مورد برای احقاق حقی كه مسلمانی به من مراجعه كرده ناتوان بوده ام، یا آن را نمی دانسته یا راه آن را به خطا و اشتباه رفته ام؟ به خدا سوگند مرا به خلافت رغبتی نبود و به زمامداری شما علاقه ای نه، اما شما مرا به آن فرا خواندید و آن را بر من تحمیل كردید، و چون حكومت به من رسید، به كتاب خدا و قانونی كه برای ما وضع كرده و عمل كردن به آن را دستور داده بود توجه كرده و از آن پیروی كردم و به روشی كه پیامبر، سنت قرار داده بود اقتدا كردم، پس نیازی به نظریات شما و غیر شما نداشتم، و نی

ز حكمی برای من پیش نیامده است كه آن را ندانم تا از رایزنی با شما و دیگر مسلمانان كمك بگیرم، و اگر چنین چیزی پیش می آمد، از رای شما و دیگران استفاده می كردم، اما اعتراض شما در مورد برابر تقسیم كردن اموال میان مسلمانان، این حكمی نبوده است كه من به رای خود صادر كرده، و طبق خواسته دلم انجام داده باشم، بلكه من و شما احكامی را در دست داریم كه پیامبر آورده، تثبیت شده است و شكی در آن نیست، پس در آنچه كه خداوند از تقسیم بندی آن فراغت یافته و حكم آن را تمام كرده نیازی به رای شما نیست، به خدا سوگند برای هیچ یك از شما و غیر شما حقی در برگرداندن من از كار خلافی نیست خداوند دلهای ما و شما را به سوی حقیقت متوجه كند و به همه ما شكیبایی و صبر عنایت فرماید. (سرانجام امام (ع) می فرماید) خدای رحمت كند كسی را كه هر گاه حقی را مشاهده كند آن را یاری كند و اگر ستمی را بیابد، آن را محو سازد و با یاری كردن صاحب حق، علیه ستمگر قیام كند.) این دو شخص (طلحه و زبیر) اوائل كار آرزوی حكومت و خلافت در سر داشتند اما وقتی دیدند كه مردم امام علیه السلام را به این امر برگزیدند هدف خود را عوض كرده امید بر آن بستند كه لااقل حضرت آنان را در بعضی از

امور حكومتی دخالت دهد و برای آنها از بیت المال سهمی بیش از دیگران مقرر فرماید چنان كه بعضی از پیشوایان قبل از او مقرر داشته بودند، به خاطر جاه طلبی كه در آنها وجود داشت تمایل داشتند كه امام موقعیت آنان را مورد توجه قرار داده و ایشان را در بسیاری از مصلحت اندیشیها شركت دهد. اما چون آن بزرگمرد قرآن و سنت پیامبر را بنای كار خود قرار داده و تنها او بود كه می توانست فروع احكام را از آن دو استخراج كند، و همو صاحب اسرار كتاب و سنت بود و چنان كه می دانی بزرگان صحابه و خلفای قبل در بسیاری از احكام به آن حضرت مراجعه می كردند، بنابراین، در پیشامدها نیازی به رایزنی با دیگران و توجه به افكار آنها نداشت. امام (ع) با آوردن كلمه ی (یسیر): اندك چیزی كه آنها را برآشفت و خشمگین ساخت به این مطلب اشاره فرموده است كه: مشورت نكردن با آنها و برابر قرار دادن آنان با دیگران در سهم بیت المال، گر چه در نزد ایشان دردآور و سخت است، اما برای آن حضرت دلیل ناحق بودن نابرابری بسیار سهل و آسان است، و منظور از كسیر، كسی است كه حقش را نادیده گرفته اند و به طور كامل بدو نداده اند، (خود حضرت (ع)) كثیر، با (ثاء) سه نقطه، نیز آمده است، و در معنای آن

دو احتمال می رود: 1- منظور از بسیاری كه در انجام آن تاخیر كردند، افكار و مطالبی است كه درباره ی اصلاح امور مسلمانان، می بایست اظهار می كردند و از باب دلسوزی به حال اسلام تذكر می دادند ولی تاخیر كردند و تا امروز نگفتند، و به این دلیل بسیاری از اصلاحات تاخیر افتاد. 2- ممكن است حضرت چنین اراده كرده باشد كه آنچه امروز اظهار كرده و بیان می دارند و او را مورد سرزنش و انتقاد قرار می دهند، اندكی است از آنچه در دل دارند و این خود دلیل بر آن است كه حرفهای زیادی غیر از آن حرفها در دل دارند و ظاهر نمی سازند، و در بیانش تاخیر می كنند. الا تخبرانی... بابه...، امام (ع) در این سخن از آنها می خواهد بیان كنند كه چه حقی ترك شده كه آنان را خشمناك ساخته و به انواع حق و اقسام معمول و متعارف آن اشاره فرموده و تمام آن اقسام را با پرسش انكاری بیان كرده است، و خلاصه ی آن چنین است: حقی كه شما به خاطر ترك آن بر من خشم گرفته اید، یا مربوط به شما دو نفر است و یا به دیگر مسلمانان، اگر مربوط به شماست یا سهم بیت المال بوده است كه به خود اختصاص داده ام و یا این كه حقی از حقوق غیر مالی شما را ظالمانه تصرف كرده ام، و اگر آن حق مربوط به دیگر مس

لمانان است و من ترك كرده ام. یا چنان است كه من در اجرای آن ضعف و ناتوانی داشته ام و یا نسبت به حكم الهی آن جاهل و نادان بوده و یا آن كه در كیفیت استدلال بر آن به راه خطا و اشتباه رفته ام، دلیل این كه تمام تقسیمات فوق را رد كرده و از این جهت آنها را به طریق استفهام انكاری آورده بسیار روشن است، زیرا برابر قرار دادن همه ی مسلمین را در استفاده از بیت المال روش پیامبر است و باید پیروی شود و مشورت كردن در پیشامدها و نظایر آن وقتی لازم است كه در مورد آن رویداد حكم قطعی نباشد یا لااقل انسان آن را نداند، در صورتی كه آن حضرت تمام احكام الهی را دارا بود و به همه آنها علم كامل داشت و از احدی از مسلمانان حقی را ترك نكرده كه ناشی از ضعف و ناتوانی یا نداشتن حكم یا دلیل آن باشد، زیرا او خلیفه ی زمان و داناترین امت به احكام دین بود، از این نظر كه در تمام تقسیمات فوق مورد اعتراض آن دو شخص به دو مورد ذیل بود: 1- مشورت نكردن با آنها در امور، 2- همسنگ قرار دادن آنان با بقیه مسلمین در سهم بیت المال، امام (ع) اعتراض اول آنها را با جمله ی زیر پاسخ می دهد: و الله... حملتمونی علیها، این گفتار امام (ع) مقدمه ای است برای جواب اعتراض او

ل آنها، كه می پنداشتند آن حضرت به خلافت، مایل، و دوستدار حكومت و امارت است، و به همان سبب خود را بر آن دو ترجیح داده و نظیر این پندارها، امام (ع) این پندار نادرست را با این مقدمه در هم می شكند و پس از آن علت پذیرفتن حكومت مسلمین از طرف آن حضرت به یاری كردن و برپا داشتن حق منحصر می شود چنان كه خود حضرت در موارد زیادی به روشنی آن را بیان فرموده است، و در این صورت اشكال آنها برطرف شده و شبهه ای باقی نمی ماند. فلما افضت... فاقتدتیه، در این عبارت كه پاسخ به اشكال اول معترضین است، قسمتی از صورت استدلال را كه تنها صغرای قیاس است ذكر فرمود، كه خلاصه ی آن چنین است: در بیان احكام الهی كتاب خدا را پیروی كرده و به سنت پیامبر اقتداء كرده ام و كبرای تقدیری قیاس هم این است هر كس در بیان احكام چنین رفتار كند نیازی به استفاده از رای دیگران ندارد. بنابراین، گفتار آن حضرت: (فلم احتج... غیركما) به منزله ی نتیجه ای برای قیاس و استدلال فوق می باشد. و لا وقع حكم جهلته، امام (ع) یكی از مسائلی را كه قبلا با استفهام انكاری مورد سوال قرار داده است در این عبارت به طور صریح رد فرموده- و آن جاهل بودن نسبت به احكام است- و سپس، از باب مماشا

ت با خصم چنان كه در بحثهای جدلی مرسوم است آن را به طور فرض، قبول كرده و می فرماید: البته اگر چنان بود كه مساله ای پیش آید و حكم اسلامی آن را ندانم، از رایزنی با شما و دیگر مسلمانان خودداری نمی كردم. پس دومین مساله ای را كه مورد اعتراض آن دو فرد بود یاد كرده و فرموده است: اما آنچه شما در مورد یكسان قرار دادن یادآور شدید یعنی این كه شما دو نفر را در سهم بیت المال مانند بقیه مردم قرار داده ام، با این جمله ها پاسخ آن را بیان فرموده است: فان ذلك امر... حكمه. و لا ولیه هوی منی، این عبارت كه قسمتی از پاسخ به اعتراض دوم طلحه و زبیر است، یعنی در این امر هوا و هوس خود را حاكم قرار ندادم، و یا این كارها را به خاطر هوا و هوس هم انجام نداده ام، و بنابراین كلمه ی (هوی) مفعول له باشد چنان كه بعضی گفته اند. خلاصه ی معنا آن كه، عمل مساوات و برابری كه در تقسیم سهام بیت المال انجام دادم و شما را همسنگ دیگران قرار دادم، نه از اندیشه خودم بود و نه هوا و هوسی را پیروی كردم، بلكه من و شما خود می دانیم كه خداوند آن را تمام و تكمیل كرده و از حكم به آن در لوح محفوظ فراغت یافته و آن را برای عمل به زمین فرو فرستاده است، و نیازی به ایجا

د حكم جدید یا تكمیل آن نیست. این كه حضرت نسبت فراغت به ذات اقدس خداوند داده، عنوان مجاز دارد، زیرا در حق تعالی فراغت و شغل به طور حقیقی راه ندارد. و رابطه مجاز بودن آن این است كه موضوعی را كه خداوند حكمش را معین كرده، با عملی كه انسان از انجام دادن آن فراغت یافته متناسب است، و با این مناسبت كه علاقه ی مجاز است، فراغت را به خداوند نسبت داده اند. فلم احتج الیكما... حكمه، چون حكم خدا را می دانم نیازی نبود كه در صدور آن به شما رجوع كرده شما را از خود راضی و خشنود كنم، با این كه آن چه باعث خشنودی شماست، بر خلاف چیزی است كه پیامبر خدا آورده است، این جمله (فلم احتج) با تشدید جیم نیز روایت شده است: یعنی در راه یافتن به احكام الهی پس از مشخص بودن آن، جای بحث و محاجه ی با شما نبوده است. فلیس لكما... عتبی، این جمله آخرین نتیجه ای است كه امام علیه السلام از دو استدلال قبل گرفته است، زیرا موقعی كه بی مورد بودن اعتراض و عیبجوئی آن دو شخص (طلحه و زبیر) ثابت شد، پس بر آن حضرت لازم نیست كه از آن چه در امور مملكتی و دینی انجام داده و حكم آن را صادر فرموده بازگشت كند. پس از اثبات درستی كرده های خود و نابجا بودن اعتراضهای آنها،

در پیشگاه حق مطلق به دعا پرداخته و از خداوند متعال خواسته است كه دلها را به راستی رهبری فرماید و صبر و تحمل برگشت از باطل و روآوردن به حقیقت را به همه عنایت فرماید. سرانجام به علت این كه آن دو نفر را نیز به سوی حق تشویق كند، به طور عموم و بیان قاعده ی كلی، دعا می كند كه (خدا رحمت كند كسی را كه حقیقت و عدالت را بنگرد و در عمل كردن به آن كمك كند و باطل و ستمگری را ببیند، و آن را رد كرده و علیه طرفدار آن برخیزد.) و توفیق از خداوند است.


صفحه 14.